تعليم اللغة الفارسية بطريقة سهله واحترافية
المفردات: الجزء الاول
إجلس= بنشين
أمس الأول= پريروز
أشعر بالصداع= سرم درد مي کند
دوار= سر گيجه
فم= دهان
فمک= دهانت
إفتح= بازکن
أري= ببينم
حيناً= گاهي
لسان= زبان
لسانک= زبانت
ألم في البطن= دل درد
إسمح= إجازه بده
ضغط الدم= فشار خون
أقيس= اندازه بگيرم
رجاءً= لطفاً
کم= آستين
إرفع= بالا بزن
************
الحوار: الجزء الاول.
محمد: سلام.
محمد: مرحباً.
خانم دکتر: سلام. بفرما بنشين. چه شده است؟
طبيبة: مرحبا. تفضل إجلس. ماذا حدث؟
محمد: از پريروز سرم درد مي کند. حالت تهوع هم دارم.
محمد: من أمس الأول أشعر بالصداع. لدي غثيان أيضاً.
خانم دکتر: آيا احساس سر گيجه هم مي کني؟
طبيبة: هل تشعر بالدّوار أيضاً؟
محمد: بله. گاهي احساس سرگيجه مي کنم.
محمد: نعم. أشعر بالدّوار حيناً.
خانم دکتر: دهانت را باز کن تا زبانت را ببينم. آيا احساس دل درد هم مي کني؟
طبيبة: إفتح فمک لأري لسانک. هل تشعر بألم في البطن أيضاً؟
محمد: نه احساس دل درد نمي کنم.
محمد: لا ، لا أشعر بألم في البطن.
خانم دکتر: اجازه بده فشار خونت را اندازه بگيرم. لطفاً آستينت را بالا بزن.
طبيبة: إسمح لي أن أقيس ضغط دمک. رجاء إرفع کمّک.
محمد: چشم. بفرما.
محمد: سمعاً. تفضّلي
.................................................. .......
المفردات: الجزء الاول
بستان= باغ
مرقد= آرامگاه
تعلم= مي داني
أظنّ= فکر مي کنم
رسّام= نقاش
رسّامون= نقاشان
أفضل= بهترين
حوالي= حدود
ثمانون=80 هشتاد
قبل= پيش
توفّي= در گذشت
حداثة= نوجواني
ثمّ= سپس
من هناک= از آنج
*******
الحوار: الجزء الأول.
محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است.
محمد: هذا البستان جميل جدّاً. مرقد کمال الملک أيضاً ملفت.
علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟
علي: هل تعلم مَن کان کمال الملک؟
محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟
محمد: أظنّ أنّه کان رسّاماً. صحيح؟
علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است.
علي: نعم. انّه کان من أفضل رسّامي ايران وقد توفي قبل حوالي ثمانين عاماً.
محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟
محمد: هل کان هو من أهالي مدينة نيشابور؟
علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.
علي: لا. کان کمال الملک کاشانياً وذهب إلي طهران في سنّ الحداثة وثمّ ذهب من هناک إلي اوروبا.
*******
المفردات: الجزء الثاني
تعلّم= آموختن
فنّي= هنري
أصبح= شد
شيخوخة= پيري
آخر العمر= پايان عمر
هنا= اينجا
عاش= زندگي کرد
لوحة= تابلو
لوحات= تابلوها
متحف= موزه
متاحف= موزه ها
البلدان الأخري= کشورهاي ديگر
**********
الحوار: الجزء الثاني.
محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟
محمد: هل ذهب کمال الملک إلي اوروبا لتعلّم الرسم؟
علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد.
علي: نعم، ثمّ عاد إلي ايران وأصبح مديراً لمدرسة فنية
محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟محمد: فلماذا مرقده في نيشابور؟
علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد.
علي: لأنّه جاء إلي نيشابور في سنّ الشيخوخة وعاش هنا حتي آخر عمره.
محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟
محمد: هل لوحاته أيضاً في نيشابور؟
علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است.
علي: لا. لوحاته في مختلف متاحف ايران والبلدان الأخري.
*******
نستمع الآن إلي الحوار کاملاً باللغة الفارسية فقط.
محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است.
علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟
محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟
علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است.
محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟
علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.
*******
محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟
علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد.
محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟
علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد.
محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟
علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است.
..............................................
المفردات: الجزء الاول
هوا =الجو
خنک =بارد نسبياً
دلپذير =منعش
مي مانند =يبقون
مي مانند =يرغبون البقاء
چرا؟ =لماذا؟
چون=لأنّ
لذت مي برند =يستلذون
مي خواهند لذت ببرند =يريدون أن يستلذوا
مي رويم =نذهب
آرامگاه =مرقد
امامزاده=حفيد أحد الأئمة
دوست دارم=أحبّ
********
الحوار: الجزء الأول.
محمد: امروز صبح هوا سرد بود.
محمد: کان الجو بارداً صباح هذا اليوم.
علي: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضي از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند.
علي: نعم. صباح نيشابور بارد نسبياً ومنعش. يحبّ بعض المسافرين أن يبقوا الليل في نيشابور.
محمد: چرا؟
محمد: لماذا؟
علي: چون مي خواهند از هواي صبح نيشابور لذت ببرند.
علي: لأنهم يريدون أن يستلذوا بجوّ صباح نيشابور.
محمد: امروز به کجا مي رويم؟
محمد: إلي أين نذهب اليوم؟
علي: براي ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم مي رويم.
علي: نذهب لزيارة مرقدي عطاّر والخيام.
محمد: خيلي خوب است. من اين دو شاعر ايراني را بسيار دوست دارم.
محمد: جميل جدّاً. أنا أحبّ هذين الشاعرين الايرانيين کثيراً.
علي: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست.
علي: هناک أيضاً مرقد کمال الملک وأحد أحفاد الأئمة.
********