كاتب الموضوع | رسالة |
---|
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:25 pm | |
| تعليم اللغة الفارسية بطريقة سهله واحترافية
المفردات: الجزء الاول
إجلس= بنشين أمس الأول= پريروز أشعر بالصداع= سرم درد مي کند دوار= سر گيجه فم= دهان فمک= دهانت إفتح= بازکن أري= ببينم حيناً= گاهي لسان= زبان لسانک= زبانت ألم في البطن= دل درد إسمح= إجازه بده ضغط الدم= فشار خون أقيس= اندازه بگيرم رجاءً= لطفاً کم= آستين إرفع= بالا بزن
************
الحوار: الجزء الاول.
محمد: سلام. محمد: مرحباً. خانم دکتر: سلام. بفرما بنشين. چه شده است؟ طبيبة: مرحبا. تفضل إجلس. ماذا حدث؟ محمد: از پريروز سرم درد مي کند. حالت تهوع هم دارم. محمد: من أمس الأول أشعر بالصداع. لدي غثيان أيضاً. خانم دکتر: آيا احساس سر گيجه هم مي کني؟ طبيبة: هل تشعر بالدّوار أيضاً؟ محمد: بله. گاهي احساس سرگيجه مي کنم. محمد: نعم. أشعر بالدّوار حيناً. خانم دکتر: دهانت را باز کن تا زبانت را ببينم. آيا احساس دل درد هم مي کني؟ طبيبة: إفتح فمک لأري لسانک. هل تشعر بألم في البطن أيضاً؟ محمد: نه احساس دل درد نمي کنم. محمد: لا ، لا أشعر بألم في البطن. خانم دکتر: اجازه بده فشار خونت را اندازه بگيرم. لطفاً آستينت را بالا بزن. طبيبة: إسمح لي أن أقيس ضغط دمک. رجاء إرفع کمّک. محمد: چشم. بفرما. محمد: سمعاً. تفضّلي .................................................. .......
المفردات: الجزء الاول
بستان= باغ مرقد= آرامگاه تعلم= مي داني أظنّ= فکر مي کنم رسّام= نقاش رسّامون= نقاشان أفضل= بهترين حوالي= حدود ثمانون=80 هشتاد قبل= پيش توفّي= در گذشت حداثة= نوجواني ثمّ= سپس من هناک= از آنج
*******
الحوار: الجزء الأول.
محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است. محمد: هذا البستان جميل جدّاً. مرقد کمال الملک أيضاً ملفت. علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟ علي: هل تعلم مَن کان کمال الملک؟ محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟ محمد: أظنّ أنّه کان رسّاماً. صحيح؟ علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است. علي: نعم. انّه کان من أفضل رسّامي ايران وقد توفي قبل حوالي ثمانين عاماً. محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟ محمد: هل کان هو من أهالي مدينة نيشابور؟ علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است. علي: لا. کان کمال الملک کاشانياً وذهب إلي طهران في سنّ الحداثة وثمّ ذهب من هناک إلي اوروبا.
*******
المفردات: الجزء الثاني
تعلّم= آموختن فنّي= هنري أصبح= شد شيخوخة= پيري آخر العمر= پايان عمر هنا= اينجا عاش= زندگي کرد لوحة= تابلو لوحات= تابلوها متحف= موزه متاحف= موزه ها البلدان الأخري= کشورهاي ديگر
**********
الحوار: الجزء الثاني.
محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟ محمد: هل ذهب کمال الملک إلي اوروبا لتعلّم الرسم؟ علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد. علي: نعم، ثمّ عاد إلي ايران وأصبح مديراً لمدرسة فنية محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟محمد: فلماذا مرقده في نيشابور؟ علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد. علي: لأنّه جاء إلي نيشابور في سنّ الشيخوخة وعاش هنا حتي آخر عمره. محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟ محمد: هل لوحاته أيضاً في نيشابور؟ علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است. علي: لا. لوحاته في مختلف متاحف ايران والبلدان الأخري.
*******
نستمع الآن إلي الحوار کاملاً باللغة الفارسية فقط.
محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است. علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟ محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟ علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است. محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟ علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.
*******
محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟ علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد. محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟ علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد. محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟ علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است. ..............................................
المفردات: الجزء الاول
هوا =الجو خنک =بارد نسبياً دلپذير =منعش مي مانند =يبقون مي مانند =يرغبون البقاء چرا؟ =لماذا؟ چون=لأنّ لذت مي برند =يستلذون مي خواهند لذت ببرند =يريدون أن يستلذوا مي رويم =نذهب آرامگاه =مرقد امامزاده=حفيد أحد الأئمة دوست دارم=أحبّ
********
الحوار: الجزء الأول.
محمد: امروز صبح هوا سرد بود. محمد: کان الجو بارداً صباح هذا اليوم. علي: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضي از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند. علي: نعم. صباح نيشابور بارد نسبياً ومنعش. يحبّ بعض المسافرين أن يبقوا الليل في نيشابور. محمد: چرا؟ محمد: لماذا؟ علي: چون مي خواهند از هواي صبح نيشابور لذت ببرند. علي: لأنهم يريدون أن يستلذوا بجوّ صباح نيشابور. محمد: امروز به کجا مي رويم؟ محمد: إلي أين نذهب اليوم؟ علي: براي ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم مي رويم. علي: نذهب لزيارة مرقدي عطاّر والخيام. محمد: خيلي خوب است. من اين دو شاعر ايراني را بسيار دوست دارم. محمد: جميل جدّاً. أنا أحبّ هذين الشاعرين الايرانيين کثيراً. علي: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست. علي: هناک أيضاً مرقد کمال الملک وأحد أحفاد الأئمة.
******** | |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:26 pm | |
| المفردات: الجزء الثاني
آنجا =هناک مي رويم =نذهب دوست داري برويم =تحبّ أن نذهب مسجد چوبي =مسجد خشبي جا =مکان جاها =أماکن بسياري=کثير دوربين =عدسة دوربينت=عدستک خريدي=إشتريتَ مي خرم=أشتري
********
الحوار: الجزء الثاني.
محمد: بعد از ظهر چکار مي کنيم؟ محمد: ماذا نفعل بعد الظهر؟ علي: آيا دوست داري به مسجد چوبي برويم؟ علي: هل تحبّ أن نذهب إلي المسجد الخشبي؟ محمد: خوب است. اين شهر، جاهاي ديدني بسياري دارد. محمد: جيدّ. لهذه المدينة أماکن ملفتة کثيرة. علي: چون خيلي قديمي است. آيا براي دوربينت فيلم خريدي؟ علي: لأنّها قديمة جدّاً. هل اشتريت فيلماً لعدستک؟ محمد: نه. امروز مي خرم. محمد: لا. أشتري اليوم.
********
ندعوکم الآن أعزاءنا المستمعين إلي أن تستمعوا معنا إلي الحوار کاملاً وباللغة الفارسية فقط.
محمد: امروز صبح هوا سرد بود. علي: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضي از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند. محمد: چرا؟ علي: چون مي خواهند از هواي صبح نيشابور لذت ببرند. محمد: امروز به کجا مي رويم؟ علي: براي ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم مي رويم. محمد: خيلي خوب است. من اين دو شاعر ايراني را بسيار دوست دارم. علي: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست.
********
محمد: بعد از ظهر چکار مي کنيم؟ علي: آيا دوست داري به مسجد چوبي برويم؟ محمد: خوب است. اين شهر، جاهاي ديدني بسياري دارد. علي: چون خيلي قديمي است. آيا براي دوربينت فيلم خريدي؟ محمد: نه. امروز مي خرم. .......................................... المفردات: الجزء الاول
من خوشحالم =أنا مسرور سفر مي کنم =أسافر جا =مکان جاها =أماکن مي بينيم =نشاهد مي توانيم ببينيم =نستطيع أن نشاهد کمي کويري =صحراوي قليلاً مسجدها =مساجد رستورانها =مطاعم چون =لأنّ ماشين =سيارة ماشين ها =سيارات تردد مي کنند =يترددون مي رسيم =نصل حدود=حوالي
******** | |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:26 pm | |
| الحوار: الجزء الأول.
محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم. محمد: أنا مسرور لأني أسافر بالباص ونستطيع أن نشاهد القري والأماکن الجميله. علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است. علي: نعم. طريق طهران- نيشابور جميلة. لکنّها صحراوية قليلاً. محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم. محمد: أشاهد مساجد ومطاعم کثيرة في هذا الطريق. علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند. علي: صحيح. توجد مساجد ومطاعم کثيرة في الطريق. لأنّ سيارات کثيرة تتردد ، في هذا الطريق. محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟ محمد: هل نصل نيشابور بعد الظهر؟ علي: بله. حدود ساعت 3 . علي: نعم. حوالي الساعة الثالثة.
********
المفردات: الجزء الثاني
مي توانيم برويم = نستطيع أن نذهب هتل=فندق استراحت مي کنيم =نستريح کمي =قليلاً گردش مي کنيم =نتجوّل بهترين =أفضل سوغات =هديّة چيست؟=ما هو؟ سنگ =حجر فيروزه =فيروز گران=غالي نسبتاً =نسبياً ارزان=رخيص دوست دارم =أحبّ انگشتر =خاتم مي خرم=أشتري دوست دارم بخرم=أحبّ أن أشتري
********
الحوار: الجزء الثاني.
محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم. محمد: هل نستطيع أن نذهب هذه الليلة إلي سوق نيشابور والمسجد الجامع؟ علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم. علي: حتماً. نستريح أولاً في الفندق. ثمّ نذهب إلي المسجد الجامع لأداء الصلاة ونتجّول قليلاً أيضاً في السوق. محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟ محمد: ما هي أفضل هدية تؤخذ من نيشابور؟ علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست. علي: حجر الفيروز. فيروز نيشابور أفضل فيروز في العالم محمد: فيروزه خيلي گران است؟محمد: الفيروز.. غال جداً؟ علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است. علي: لا. هذا الحجر الأزرق الجميل، رخيص نسبياً. محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم. محمد: أحبّ کثيراً أن أشتري خاتم فيروز.
********
نستمع الآن إلي کامل الحوار باللغة الفارسية.
محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم. علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است. محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم. علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند. محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟ علي: بله. حدود ساعت 3 .
********
محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم. علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم. محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟ علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست. محمد: فيروزه خيلي گران است؟ علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است. محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم. ............................ المفردات: الجزء الاول
مي داني= تعلم مي دانم = أعلم ايرانيها = الايرانيون دوست دارند = يحبّون وقتي = حينما بر مي گردد = يعود فاميل = أقارب مي روند = يذهبون رفتن = ذهاب برگشتن= عودة خانواده= أسرة مي کشند= يذبحون قرباني= قربان
*********
إذن نستمع الآن إلي الجزء الأول من الحوار.
حميد: مي داني که سفر حج براي ايرانيها خيلي مهم است. حميد: تعلم أن السفر للحج مهم جداً للإيرانيين. محمد: بله. مي دانم که ايرانيها سفر حج را دوست دارند. محمد: نعم أعلم أنّ الايرانيين يحبّون السفر للحج حميد: وقتي حاجي از مکه بر مي گردد، فاميل و دوستانش به فرودگاه مي روند.حميد: حينما يعود الحاج من مکة، يذهب أقاربه و أصدقاوه إلي المطار. محمد: پس هم براي رفتن حاجي و هم براي برگشتن او به فرودگاه مي روند. درست است؟ محمد: إذن يذهبون إلي المطار عند ذهاب الحاج و عند عودته أيضاً. صحيح؟ حميد: بله. وقتي حاجي به خانه اش مي رسد، برايش گوسفند مي کشند. حميد: نعم. حينما يصل الحاج إلي بيته، يذبحون له خروفاً. محمد: چه کساني اين کار را مي کنند؟ محمد: من الذين يفعلون ذلک؟ حميد: افراد خانواده و فاميل براي حاجي گوسفند مي خرند و آن را قرباني مي کنند. حميد: أفراد الأسرة و الأقرباء يشترون للحاج خروفاً و يذبحونه قرباناً.
*********
المفردات: الجزء الثاني
گذشت = مرّ معلوم مي شود = يتـّضح بعد از =بعد شلوغ =مزدحم يکي دو هفته =أسبوع أو أسبوعان مهمان=ضيف مهماني=وليمة- ضيافة شام=عشاء ناهار=غداء دعوت مي کنند= يدعون
*********
والآن الجزء الثاني من الحوار.
محمد: آنچه گذشت معلوم مي شود که همه به ديدن حاجي مي روند. درست است؟ محمد: يتـّضح: مماّ مرّ أنّ الکلّ يذهبون لزيارة الحاج. صحيح؟ حميد: بله. همه دوستان و فاميل به ديدن حاجي مي روند. حميد: نعم. کلّ الأصدقاء والأقرباء يذهبون لزيارة الحاج. محمد: پس بعد از سفر حج، خانه حاجي خيلي شلوغ مي شود. محمد: إذن بعد السفر للحج، يصبح بيت الحاج مزدحماً جداً. حميد: بله. او يکي دو هفته مهمان دارد. حميد: نعم. له ضيوف لأسبوع أو أسبوعين. محمد: آيا مهماني رسمي هم دارد؟ محمد: هل له ضيافة رسمية أيضاً؟ حميد: بله. چند روز پس از بازگشت، حاجي همه را براي مهماني شام يا ناهار دعوت مي کند. حميد: نعم. بعد عدة أيام من العودة، يدعو الحاج الجميع لوليمة عشاء أو غداء.
*********
| |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:27 pm | |
| الآن نعود ونستمع مرة أخري إلي الحوار کاملاً لکن باللغة الفارسية فقط.
حميد: مي داني که سفر حج براي ايرانيها خيلي مهم است. محمد: بله. مي دانم که ايرانيها سفر حج را دوست دارند. حميد: وقتي حاجي از مکه بر مي گردد، فاميل و دوستانش به فرودگاه مي روند. محمد: پس هم براي رفتن حاجي و هم براي برگشتن او به فرودگاه مي روند. درست است؟ حميد: بله. وقتي حاجي به خانه اش مي رسد، برايش گوسفند مي کشند. محمد: چه کساني اين کار را مي کنند؟ حميد: افراد خانواده و فاميل براي حاجي گوسفند مي خرند و آن را قرباني مي کنند.
*********
محمد: آنچه گذشت معلوم مي شود که همه به ديدن حاجي مي روند. درست است؟ حميد: بله. همه دوستان و فاميل به ديدن حاجي مي روند. محمد: پس بعد از سفر حج، خانه حاجي خيلي شلوغ مي شود. حميد: بله. او يکي دو هفته مهمان دارد. محمد: آيا مهماني رسمي هم دارد؟ حميد: بله. چند روز پس از بازگشت، حاجي همه را براي مهماني شام يا ناهار دعوت مي کند. ......................... المفردات: الجزء الاول
ديشب = ليلة أمس تلفن کردم = إتصلت هاتفياً رفتي = ذهبت فرودگاه = مطار مي روند = يذهبون مي خواستند بروند = أرادوا أن يذهبوا حاجي = حاج چرا؟ لماذا چند روز = عدة أيام آمدند= جاءوا خداحافظي = توديع خدا حافظي کردند = ودعّوا رفتيم = ذهبنا فاميل= أقارب خانواده = أسرة معمول = عادة
**********
کان هذا الجزء الأول من المفردات، والآن نستمع إلي الجزء الأول من الحوار.
محمد: ديشب کجا بودي؟ تلفن کردم در خانه نبودي. محمد: أين کنتَ ليلة أمس؟ إتصلتُ هاتفياً ما کنتَ في البيت. حميد: ديشب به فرودگاه رفتم. پدر ومادر سعيد مي خواستند به مکه بروند. حميد: ليلة أمس ذهبت إلي المطار. والد سعيد ووالدته أرادا الذهاب إلي مکة. محمد: خوب! تو چرا به فرودگاه رفتي؟ محمد: حسناً! أنتَ لماذا ذهبتَ إلي المطار؟ حميد: آنها چند روز قبل به خانه ما آمدند وخداحافظي کردند وديشب ما با آنها به فرودگاه رفتيم. حميد: هم جاءوا إلي بيتنا قبل عدة أيام وودّعونا وليلة أمس نحن ذهبنا معهم إلي المطار. محمد: آيا همه براي خداحافظي با حاجي به فرودگاه مي روند؟ محمد: هل يذهب الجميع الي المطار لتوديع الحاج؟ حميد: معمولاً دوستان وفاميل براي خداحافظي به خانه حاجي يا فرودگاه مي روند. حميد: عادة يذهب الأصدقاء والأقارب الي بيت الحاج أو المطار للتوديع.
**********
المفردات: الجزء الثاني
قبل از = قبل آداب = تقاليد يکي = أحد بدرقه = توديع بعد از = بعد سه روز = ثلاثة أيام آش = شوربة آش مي پزند = يطبخون الشوربة توزيع مي کنند = يوزّعون ديگران = آخرون برگردد = يعود
**********
الحوار: الجزء الثاني.
محمد: پس ايرانيها، قبل ازسفر حج، آداب خاصي دارند. محمد: إذن للإيرانيين تقاليد خاصة قبل سفر الحج. حميد: بله. يکي از اين آداب، خداحافظي است. حميد: نعم. أحد هذه التقاليد هو التوديع. محمد: آيا براي خداحافظي آداب خاصي دارند؟ محمد: هل لهم تقاليد خاصة للتوديع؟ حميد: بله. آنها با أشعار عرفاني وصلوات، حاجي را بدرقه مي کنند. حميد: نعم. هم يودّعون الحاج بأشعار عرفانية والصلوة علي النبيّ وآله. محمد: جالب است. محمد: رائع. حميد: سه روز بعد از سفر حاجي نيز خانواده اش آش مي پزند وبين مردم توزيع مي کنند تا به سلامت بر گردد. حميد: بعد ثلاثة أيام من سفر الحاج أيضاً تطبخ أسرته الشوربة وتوزعها علي الناس ليعود بسلام. محمد: پس احتمالاً بعد از سفر حج هم آداب جالبي داريد. محمد: إذن لکم احتمالاً تقاليد رائعة بعد سفر الحج أيضاً. حميد: بله، همين طور است. حميد: نعم، کذلک.
**********
إعادة لکامل الحوار بالفارسية فقط.
محمد: ديشب کجا بودي؟ تلفن کردم در خانه نبودي. حميد: ديشب به فرودگاه رفتم. پدر ومادر سعيد مي خواستند به مکه بروند. محمد: خوب! تو چرا به فرودگاه رفتي؟ حميد: آنها چند روز قبل به خانه ما آمدند وخداحافظي کردند وديشب ما با آنها به فرودگاه رفتيم. محمد: آيا همه براي خداحافظي با حاجي به فرودگاه مي روند؟ حميد: معمولاً دوستان وفاميل براي خداحافظي به خانه حاجي يا فرودگاه مي روند.
**********
محمد: پس ايرانيها، قبل ازسفر حج، آداب خاصي دارند. حميد: بله. يکي از اين آداب، خداحافظي است. محمد: آيا براي خداحافظي آداب خاصي دارند؟ حميد: بله. آنها با أشعار عرفاني وصلوات، حاجي را بدرقه مي کنند. محمد: جالب است. حميد: سه روز بعد از سفر حاجي نيز خانواده اش آش مي پزند وبين مردم توزيع مي کنند تا به سلامت بر گردد. محمد: پس احتمالاً بعد از سفر حج هم آداب جالبي داريد. حميد: بله، همين طور است . .............
المفردات: الجزء الاول
خوش به حالت = هنيئاً لک اينجا = هذا المکان تابستان = صيف زمستان = شتاء سرد = بارد قـُله = قمة صعود کرده اي = سبق أن صعدت چقدر؟ما؟ وقتي= عندما جوان = شاب دوستان = أصدقاء دوستانم = أصدقائي يک بار = مرة واحدة درياچه = بحيرة
********
| |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:27 pm | |
| الحوار: الجزء الاول
محمد: خوش به حالتان! روستاي شما بسيار زيباست. محمد: هنيئاً لکم! قريتکم جميلة جداً. پدر بزرگ: اينجا در تابستان خيلي قشنگ است، ولي در زمستان خيلي سرد است. الجدّ: هذا المکان جميل جداً في الصيف، لکنهّ بارد جداً في الشتاء. محمد: آيا به قله سبلان صعود کرده اي؟ اين قله چقدر زيباست! محمد: هل سبق أن صعدت إلي قمة سبلان؟ ما أجمل هذه القمة! پدربزرگ: وقتي جوان بودم، با دوستانم يک بار به درياچه رفتم. الجدّ: عندما کنت شاباً، ذهبتُ مع أصدقائي مرة واحدة إلي البحيرة. محمد: درياچه کجاست؟ محمد: أين البحيرة؟ پدر بزرگ: کوه سبلان يک کوه آتشفشاني است ودر قله آن يک درياچه هست. الجدّ: جبل سبلان جبل برکاني وتوجد علي قمته بحيرة. محمد: خيلي عالي است. پس تو ورزشکار بودي؟ محمد: رائع جداً. إذن أنت کنت رياضياً؟ پدر بزرگ: بله. من الآن هم ورزش مي کنم وبه چشمه آب گرم شابيل مي روم. الجدّ: نعم. أنا أمارس الرياضة الآن أيضاً وأذهب إلي ينبوع الماء الحار في شابيل.
********
المفردات: الجزء الثاني
کجا؟ أين؟ چند ؟ کم؟ توريست = سائح اينها = هولاء تفريح = تنزّه کوهنوردي = تسلّق الجبال شنيدم = سمعتُ دور = بعيد مي آيند = يأتون با هم = معاً برويد = إذهبوا مي رويم = نذهب
********
نستمع الآن إلي الحوار، الجزء الثاني.
محمد: شنيدم چند چشمه آب گرم در شهر سرعين هست. محمد: سمعتُ أنه توجد في مدينة سرعين عدة ينابيع للماء الحار. پدر بزرگ: بله. در سرعين وهم در اين روستا چند چشمه آب گرم هست. چشمه هاي آب گرم شابيل خيلي دور نيست. الجدّ: نعم. توجد في سرعين وفي هذه القرية أيضاً عدة ينابيع للماء الحار. ينابيع الماء الحار في شابيل ليست بعيده جداً. محمد: در اينجا مسافر وتوريست زياد هست. آيا اينها براي تفريح وکوهنوردي مي آيند؟ محمد: هنا مسافرون وسياح کثيرون. هل هولاء يأتون للتنزّه وتسلّق الجبال؟ پدر بزرگ: بله. سبلان وچشمه هاي آب گرم اينجا خيلي معروف است. با هم به چشمه هاي آب گرم هم برويد. الجدّ: نعم. سبلان وينابيع الماء الحار هنا معروفة جداً. إذهبوا معاً إلي ينابيع الماء الحار أيضاً. محمد: حتماً من وسعيد وعلي به چشمه هاي آب گرم مي رويم. محمد: حتماً أنا وسعيد وعلي نذهب إلي ينابيع الماء الحار.
********
والآن نستمع إلي کامل الحوار بالفارسية فقط.
محمد: خوش به حالتان! روستاي شما بسيار زيباست. پدر بزرگ: اينجا در تابستان خيلي قشنگ است، ولي در زمستان خيلي سرد است. محمد: آيا به قله سبلان صعود کرده اي؟ اين قله چقدر زيباست! پدربزرگ: وقتي جوان بودم، با دوستانم يک بار به درياچه رفتم. محمد: درياچه کجاست؟ پدر بزرگ: کوه سبلان يک کوه آتشفشاني است ودر قله آن يک درياچه هست. محمد: خيلي عالي است. پس تو ورزشکار بودي؟ پدر بزرگ: بله. من الآن هم ورزش مي کنم وبه چشمه آب گرم شابيل مي روم.
********
محمد: شنيدم چند چشمه آب گرم در شهر سرعين هست. پدر بزرگ: بله. در سرعين وهم در اين روستا چند چشمه آب گرم هست. چشمه هاي آب گرم شابيل خيلي دور نيست. محمد: در اينجا مسافر وتوريست زياد هست. آيا اينها براي تفريح وکوهنوردي مي آيند؟ پدر بزرگ: بله. سبلان وچشمه هاي آب گرم اينجا خيلي معروف است. با هم به چشمه هاي آب گرم هم برويد. محمد: حتماً من وسعيد وعلي به چشمه هاي آب گرم مي رويم. .........................
المفردات: الجزء الاول
اينجا= هنا فکر مي کردم = کنتُ أظنّ شهر = مدينة کوچک = صغير بزرگ = کبير مرکز استان = مرکز المحافظة به کجا؟ إلي أين؟ هتل = فندق امروز = اليوم مي مانيم = نبقي فردا = غداً خانه = بيت پدر بزرگ = جد روستا = قرية
***********
ونستمع الآن إلي الجزء الأول من الحوار:
سعيد: به اردبيل رسيديم. اينجا شهر اردبيل است. سعيد: وصلنا الي أردبيل. هنا مدينة أردبيل. محمد: فکر مي کردم اردبيل شهر کوچکي است. اما آن شهر بزرگ وزيبايي است. محمد: کنتُ أظنّ أنّ اردبيل مدينة صغيرة. لکنّها مدينة کبيرة وجميلة. سعيد: بله. شهر اردبيل مرکز استان اردبيل است. سعيد: نعم. مدينة أردبيل هي مرکز محافظة اردبيل. محمد: الآن به کجا مي رويم؟ به هتل؟ محمد: إلي أين نذهب الآن؟ إلي الفندق؟ سعيد: آره. امروز در اردبيل مي مانيم وفردا صبح به لاهرود مي رويم. سعيد: نعم. اليوم نبقي في أردبيل وغداً صباحاً نذهب إلي لاهرود. محمد: آيا خانه ي علي در لاهرود است؟ محمد: هل بيت عليّ في لاهرود؟ سعيد: نه. خانه پدربزرگ علي در لاهرود است. لاهرود روستاي بزرگي است. سعيد: لا. بيت جدّ علي في لاهرود. لاهرود قرية کبيرة.
***********
المفردات: الجزء الثاني
مي بينيم = نشاهد مي توانيم ببينيم = نستطيع أن نشاهد قله = قمة کوه = جبل کوهنورد = متسلق الجبال کوهنوردها = متسلّقو الجبال سرد = بارد سردتر = أبرد داريم = لدينا تقريبا خنک = بارد نسبياً مي توانند صحبت کنند = يستطيعون أن يتکلموا مي توانيم صحبت کنيم = نستطيع أن نتکلم
*********** | |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 نقاط : 234 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:28 pm | |
| نتابع الآن الحوار بين محمد وسعيد.
محمد: آيا مي توانيم از لاهرود قله کوه سبلان را ببينيم؟ محمد: هل نستطيع أن نشاهد من لاهرود قمة جبل سبلان؟ سعيد: البته. کوهنوردها هم از لاهرود به قله سبلان مي روند. سعيد: طبعاً. متسلقو الجبال أيضاً يذهبون من لاهرود إلي قمة سبلان. محمد: پس فکر مي کنم لاهرود از اردبيل سردتر است. محمد: إذن أظنّ أنّ لاهرود أبرد من أردبيل. سعيد: بله. ولي ما که لباس مناسب داريم. در آنجا هواي خنک ومزرعه هاي قشنگ وجود دارد. سعيد: نعم. ولکن لدينا ملابس مناسبة. هناک الجو بارد نسبياً وتوجد مزارع جميلة. محمد: آيا مردم آنجا مي توانند فارسي صحبت کنند؟ محمد: هل يستطيع الناس هناک أن يتکلموا الفارسية؟ سعيد: بله. مردم آنجا به فارسي وترکي صحبت مي کنند. ما مي توانيم با آنها فارسي صحبت کنيم. سعيد: نعم. الناس هناک يتکلمون الفارسية والترکية. نحن نستطيع أن نتکلم معهم بالفارسية.
***********
نستمع مرة أخري إلي الحوار الکامل باللغة الفارسية.
سعيد: به اردبيل رسيديم. اينجا شهر اردبيل است. محمد: فکر مي کردم اردبيل شهر کوچکي است. اما آن شهر بزرگ وزيبايي است. سعيد: بله. شهر اردبيل مرکز استان اردبيل است. محمد: الآن به کجا مي رويم؟ به هتل؟ سعيد: آره. امروز در اردبيل مي مانيم وفردا صبح به لاهرود مي رويم. محمد: آيا خانه ي علي در لاهرود است؟ سعيد: نه. خانه پدربزرگ علي در لاهرود است. لاهرود روستاي بزرگي است.
***********
محمد: آيا مي توانيم از لاهرود قله کوه سبلان را ببينيم؟ سعيد: البته. کوهنوردها هم از لاهرود به قله سبلان مي روند. محمد: پس فکر مي کنم لاهرود از اردبيل سردتر است. سعيد: بله. ولي ما که لباس مناسب داريم. در آنجا هواي خنک ومزرعه هاي قشنگ وجود دارد. محمد: آيا مردم آنجا مي توانند فارسي صحبت کنند؟ سعيد: بله. مردم آنجا به فارسي وترکي صحبت مي کنند. ما مي توانيم با آنها فارسي صحبت کنيم. .......................
المفردات: الجزء الاول
دو طرف = جانبان جاده = طريق جنگل = الغابة جنگلها = غابات اينجا= هنا دوست دارم = أحبّ کي؟متي؟ مي رسيم = نصل ساعت پنج = الساعة الخامسة خسته شدي = تعبتَ خسته نمي شوم = لا أتعبُ سرسبز = أرض خضراء هواي خنک = جو لطيف خنکتر = أبرد قليلاً، ألطف به هم = ببعض نزديک = قريب نزديکتر = أقرب شهر= مدينة شهرها = مدن
************
تعلّمنا الجزء الأول من المفردات والآن إلي الجزء الأول من الحوار.
محمد: چه جالب! در دو طرف جاده يا مزرعه است يا جنگل. محمد: ما أروعه! علي جانبي الطريق إمّا مزرعة أوغابة. سعيد: آره. من جنگلهاي اينجا را خيلي دوست دارم. سعيد: نعم. أنا أحبّ الغابات هنا کثيراً. محمد: کي به اردبيل مي رسيم؟ محمد: متي نصل أردبيل؟ سعيد: ساعت پنج. آيا خسته شدي؟ سعيد: الساعة الخامسة. هل تعبتَ؟ محمد: نه. اينجا زمين بسيار زيبا وسرسبز است. خسته نمي شوم. محمد: لا. هذه الأرض جميل جداً وخضراء. لا أتعبُ. سعيد: بله. اينجا سرسبز تر از تهران است وهوا هم خنکتر ولطيف تر است. سعيد: نعم. هذا المکان أکثر خضاراً من طهران والجو أيضاً أبرد قليلاً وألطف. محمد: اينجا شهرها به هم نزديکترند. محمد: المدن في هذا المکان أقرب من بعضها.
************
المفردات: الجزء الثاني
به خاطر = بسبب هواي خوب = جو لطيف روستا = قرية روستاها = قري زياد = کثير ببين = أنظر گاو = بقرة گاوها = البقر گوسفند = خروف گوسفندها = خرفان مي بينم = أري دامداري = تربية المواشي کار = مهنة فکر مي کنم = أظنّ همين طور = کذلک سنتي = تقليدي مدرن = حديث داريم = لنا
************
ندعوکم الآن إلي متابعة الجزء الثاني من الحوار.
سعيد: به خاطر هواي خوب، شهرها وروستا هاي زيادي در اينجا هست. سعيد: بسبب الجو اللطيف، توجد هنا مدن وقري کثيرة. محمد: آنجا را ببين! گاوها وگوسفندهاي زيادي نزديک جاده هستند. محمد: أنظر هناک! توجد بقرات وخرفان کثيره قرب الطريق. سعيد: دامداري يک کار مهم براي اهالي روستاهاست. سعيد: تربية المواشي مهنة مهمة لأهالي القري. محمد: آيا اين گاوها وگوسفندها مال اهالي همين منطقه هستند؟ محمد: هل هذه البقرات والخرفان هي لأهالي نفس هذه المنطقة؟ سعيد: بله. فکر مي کنم همين طور است. سعيد: نعم. أظنّ کذلک. محمد: آيا دامداري در ايران سنتي است؟ محمد: هل تربية المواشي تقليدية في ايران؟ سعيد: مردم روستا ها، گاو وگوسفند دارند. ولي مزارع دامداري مدرن هم داريم. سعيد: لأبناء القري، بقرات وخرفان. لکن لنا مزارع حديثة أيضاً لتربية المواشي.
************
نستمع الآن إلي الحوار ثانية باللغة الفارسية.
سعيد: به خاطر هواي خوب، شهرها وروستا هاي زيادي در اينجا هست. محمد: آنجا را ببين! گاوها وگوسفندهاي زيادي نزديک جاده هستند. سعيد: دامداري يک کار مهم براي اهالي روستاهاست. محمد: آيا اين گاوها وگوسفندها مال اهالي همين منطقه هستند؟ سعيد: بله. فکر مي کنم همين طور است. محمد: آيا دامداري در ايران سنتي است؟ سعيد: مردم روستا ها، گاو وگوسفند دارند. ولي مزارع دامداري مدرن هم داريم. ................................ المفردات: الجزء الاول
مي خواهم بروم =أريد أن أذهب خوش به حالت = هنيئاً لک التماس دعا = أسألک الدعاء محتاجيم به دعا = نحن بحاجة إلي الدعاء چه مي گويند؟ ماذا يقولون؟ مي گوييم = نقول پس = إذن
***********
| |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 نقاط : 234 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:28 pm | |
| إذن نستمع إلي الحوار أولاً بين محمد وعلي.
محمد: فردا مي خواهم با سعيد به مسجد جمکران بروم. محمد: غداً ... أريد أن أذهب مع سعيد الي مسجد جمکران. علي: خوش به حالت. التماس دعا. علي: هنيئاً لک. أسألک الدعاء. محمد: ايرانيها در جواب التماس دعا چه مي گويند؟ محمد: ماذا يقول الإيرانيون في جواب أسألک الدعاء؟ علي: مي گوييم محتاجيم به دعا. علي: نقول نحن بحاجة إلي الدعاء. محمد: پس ... محتاجيم به دعا. محمد: إذن ... نحن بحاجة إلي الدعاء.
***********
والآن نستمع إلي الحوار بين محمد وعلي مرة أخري لکن بالفارسية فقط.
محمد: فردا مي خواهم با سعيد به مسجد جمکران بروم. علي: خوش به حالت. التماس دعا. محمد: ايرانيها در جواب التماس دعا چه مي گويند؟ علي: مي گوييم محتاجيم به دعا. محمد: پس ... محتاجيم به دعا.
***********
المفردات: الجزء الثاني
گنبد = قبة آبي = أزرق شلوغ = مزدحم سه شنبه = الثلاثاء مردم = الناس شهر = مدينة مي آيند = يأتون اينجا = هنا ماشين = سيارة ماشين را پارک مي کني = ترکن السيارة سمت = جهة راست = يمين خيابان = شارع ماشين را پارک مي کنم = أرکن السيارة کي؟ متي؟ شروع مي شود = يبدأ نماز خواندن = إقامة الصلاة وقت داريم = لدينا وقت نيم ساعت = نصف ساعة ديگر= آخر
***********
نعود إلي الحوار وهذه المرة بين محمد وسعيد.
محمد: آيا آن گنبد مسجد جمکران است؟ محمد: هل تلک القبة قبة مسجد جمکران؟ سعيد: بله. آن گنبد آبي وزيباي مسجد جمکران است. سعيد: نعم. تلک القبة الزرقاء والجميلة هي قبة مسجد جمکران. محمد: چه مسجد بزرگي است! خيلي هم شلوغ است. محمد: ما أکبر هذا المسجد! مزدحم جداً أيضاً. سعيد: بله. سه شنبه ها، مردم زيادي از شهرهاي قم وتهران به اينجا مي آيند. سعيد: نعم. أيام الثلاثاء، يأتي الي هنا کثير من الناس من مدينة قم وطهران. محمد: خيلي شلوغ است. ماشين را کجا پارک مي کني. محمد: مزدحم جداً. أين ترکنُ السيارة؟ سعيد: در سمت راست، در آن خيابان ماشين را پارک مي کنم؟ سعيد: في الجهة اليمني، في ذلک الشارع أرکن السيارة. محمد: مراسم دعا کي شروع مي شود؟ محمد: متي تبدأ مراسم الدعاء؟ سعيد: نيم ساعت بعد. براي نماز خواندن وقت داريم. سعيد: بعد نصف ساعة. لدنيا وقت لإقامة الصلاة.
***********
نستمع مرة اخري إلي الحوار بالفارسية فقط. محمد: آيا آن گنبد مسجد جمکران است؟ سعيد: بله. آن گنبد آبي وزيباي مسجد جمکران است. محمد: چه مسجد بزرگي است! خيلي هم شلوغ است. سعيد: بله. سه شنبه ها، مردم زيادي از شهرهاي قم وتهران به اينجا مي آيند. محمد: خيلي شلوغ است. ماشين را کجا پارک مي کني. سعيد: در سمت راست، در آن خيابان ماشين را پارک مي کنم؟ محمد: مراسم دعا کي شروع مي شود؟ سعيد: نيم ساعت بعد. براي نماز خواندن وقت داريم. ................
المفردات: الجزء الاول
خوب! = حسناً! گفتي = قلتَ برجها = أبراج بلند = عالي برايت = بالنسبة إليک بزرگراه = الطريق السريع بزرگراه ها = الطرق السريعة مدرن = حديث پارک = حديقة پارکها = حدائق شايد = ربما منظورت اين است که = تقصد أنّ دوست دارم = أحبّ آنجا = ذلک المکان درخت = شجرة درختها= اشجار گل = وردة گلها = ورود معمولا= ًعادة پر از = مليء ب پل = جسر پلها = جسور مهندسان = مهندسون درست کرده اند = قد أنشأوا
********
تعلمنا المفردات والآن الي الجزء الأول من الحوار.
علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟ علي: حسناً! قلت أبراج طهران العالية رائعة بالنسبة اليک. ما هي الأشياء الاخري الرائعة بالنسبة لک؟ محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند. محمد: طرق طهران السريعة وحدائقها أيضاً جميلة وحديثة. علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست. علي: ربما تقصد طريق "مُدرّس" السريع، أطراف طريق "مُدرّس" السريع جميلة جداً. محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد. محمد: نعم.أنا أحبّ ذلک المکان کثيراً. فيه أشجار وورود جميلة. علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است. علي: عادة جانبا طرق طهران السريعة ملئية بالأشجار والورود. محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند. محمد: لهذه الطرق السريعة جسور ضخمة أيضاً. علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند. علي: نعم، المهندسون الايرانيون أنشأوا طرقاً سريعة وجسوراً کثيرة خلال الاعوام العشرين الأخيرة.
********
المفردات: الجزء الثاني
کمک = مساعدة خارجي ها = الأجانب بيشتر= أغلب چيزها = أشياء توليد مي کنند = ينتجون مي سازند = يصنعون وجود دارد = يوجد پيشرفته = متطور زياد = کثير هشت = ثمانية زندگي مي کنند = يعيشون هنوز= مازال ساخت = صنع در دست ساخت = قيد الإنشاء
******** | |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 نقاط : 234 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:28 pm | |
| الجزء الثاني من الحوار.
محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟ محمد: يعني أنشأها المهندسون الايرانيون؟ بدون مساعدة الأجانب؟ علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند. علي: نعم، الايرانيون ينتجون ويصنعون أغلب الأشياء بأنفسهم. محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟ محمد: هل توجد في المدن الايرانية الاخري طرق سريعة وجسور ضخمة؟ علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند. علي: طبعاً. المدن الايرانية الکبري منظورة مثل طهران. محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند. محمد: هذا جيد. ولابدّ أن تکون للمدن الکبري مثل طهران واصفهان جسور وطرق سريعة کثيرة. علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است. علي: نعم. يعيش في طهران ثمانية ملايين نسمة. وما زالت هناک طرق سريعة کثيرة قيد الإنشاء.
********
نستمع مرة اخري للحوار باللغة الفارسية.
علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟ محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند. علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست. محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد. علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است. محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند. علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.
********
محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟ علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند. محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟ علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند. محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند. علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است . ...................
المفردات: الجزء الاول
خوب! = حسناً! گفتي = قلتَ برجها = أبراج بلند = عالي برايت = بالنسبة إليک بزرگراه = الطريق السريع بزرگراه ها = الطرق السريعة مدرن = حديث پارک = حديقة پارکها = حدائق شايد = ربما منظورت اين است که = تقصد أنّ دوست دارم = أحبّ آنجا = ذلک المکان درخت = شجرة درختها= اشجار گل = وردة گلها = ورود معمولا= ًعادة پر از = مليء ب پل = جسر پلها = جسور مهندسان = مهندسون درست کرده اند = قد أنشأوا
********
تعلمنا المفردات والآن الي الجزء الأول من الحوار.
علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟ علي: حسناً! قلت أبراج طهران العالية رائعة بالنسبة اليک. ما هي الأشياء الاخري الرائعة بالنسبة لک؟ محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند. محمد: طرق طهران السريعة وحدائقها أيضاً جميلة وحديثة. علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست. علي: ربما تقصد طريق "مُدرّس" السريع، أطراف طريق "مُدرّس" السريع جميلة جداً. محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد. محمد: نعم.أنا أحبّ ذلک المکان کثيراً. فيه أشجار وورود جميلة. علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است. علي: عادة جانبا طرق طهران السريعة ملئية بالأشجار والورود. محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند. محمد: لهذه الطرق السريعة جسور ضخمة أيضاً. علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند. علي: نعم، المهندسون الايرانيون أنشأوا طرقاً سريعة وجسوراً کثيرة خلال الاعوام العشرين الأخيرة.
********
المفردات: الجزء الثاني
کمک = مساعدة خارجي ها = الأجانب بيشتر= أغلب چيزها = أشياء توليد مي کنند = ينتجون مي سازند = يصنعون وجود دارد = يوجد پيشرفته = متطور زياد = کثير هشت = ثمانية زندگي مي کنند = يعيشون هنوز= مازال ساخت = صنع در دست ساخت = قيد الإنشاء
********
الجزء الثاني من الحوار.
محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟ محمد: يعني أنشأها المهندسون الايرانيون؟ بدون مساعدة الأجانب؟ علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند. علي: نعم، الايرانيون ينتجون ويصنعون أغلب الأشياء بأنفسهم. محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟ محمد: هل توجد في المدن الايرانية الاخري طرق سريعة وجسور ضخمة؟ علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند. علي: طبعاً. المدن الايرانية الکبري منظورة مثل طهران. محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند. محمد: هذا جيد. ولابدّ أن تکون للمدن الکبري مثل طهران واصفهان جسور وطرق سريعة کثيرة. علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است. علي: نعم. يعيش في طهران ثمانية ملايين نسمة. وما زالت هناک طرق سريعة کثيرة قيد الإنشاء.
********
نستمع مرة اخري للحوار باللغة الفارسية.
علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟ محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند. علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست. محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد. علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است. محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند. علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.
********
محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟ علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند. محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟ علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند. محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند. علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است ............................................ المفردات: الجزء الاول
بالا= علو مي بينيم = نشاهد مي توانيم = نستطيع قشنگ = جميل بزرگ = کبير جالب = رائع منظره = منظر چيزهايي = اشياء ساختمان = مبني ساختمانها = مباني برجها = ابراج زماني = حين آمدم = جئت فکر نمي کردم = ما کنت أتصور مدرن = حديث فکر مي کردم = کنتَ أتصور ببينم = أشاهد فکر مي کردي = کنتَ تتصور خانه = بيت يک طبقه = طابق واحد وقتي = عندما بچه = طفل بودم = کنتُ زندگي مي کرديم = کنا نعيش
***********
| |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 نقاط : 234 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:29 pm | |
| تعلمنا المفردات اذن الي الجزء الاول من الحوار:
علي: از اين بالا مي توانيم تهران را ببينيم، خيلي قشنگ است. علي: من هذا العلو نستطيع أن نري طهران، جميلة جداً. محمد: آره. تهران خيلي بزرگ وزيبا است. محمد: نعم. طهران کبيرة جداً وجميلة. علي: به نظر تو چه چيزهايي در تهران جالب هستند؟ علي: برأيک أيّ الاشياء في طهران رائعة؟ محمد: ساختمانها وبرجهاي بلند تهران براي من خيلي جالب است. زماني که به ايران آمدم، فکر نمي کردم در تهران ساختمانهاي مدرن هم ببينيم. محمد: مباني وابراج طهران العالية رائعة جدا بالنسبة لي. حين جئت الي ايران، ما کنت أتصور أن أشاهد في طهران مباني حديثة أيضاً. علي: يعني فکر مي کردي که ساختمانهاي تهران قديمي هستند؟ علي: يعني کنتَ تتصور انّ مباني طهران قديمة؟ محمد: آره. فکر مي کردم که بيشتر خانه ها يک طبقه است وتهران شهر کوچکي است. محمد: نعم. کنتُ أتصور أن أغلب البيوت ذات طابق واحد وأنّ طهران مدينة صغيرة. علي: وقتي من بچه بودم در يک خانه ي بزرگ يک طبقه زندگي مي کرديم. علي: عندما کنتُ أنا طفلاً، کنّا نعيش في بيت کبير ذي طابق واحد.
***********
المفردات: الجزء الثاني
زندگي نمي کنيد = لا تعيشون فروخت = باع پدرم = والدي آپارتمان = شقة زندگي مي کنيم = نعيش کدام؟أيّ؟ بيشتر = أکثر دوست داري = تحبّ دوست داشتم = کنتُ أحبّ حياط = باحة برادرها = اخوان بازي مي کرديم = کنّا نلعب مي بيني = تشاهد مي تواني ببيني = تستطيع ان تشاهد کوچه = زقاق کوچه ها = أزقة
***********
الآن نستمع الي الجزء الثاني من الحوار.
محمد: الآن در آنجا زندگي نمي کنيد؟ محمد: ألا تعيشون الآن هناک؟ علي: نه پدرم آن خانه ي زيبا وقديمي را فروخت والآن در يک آپارتمان زندگي مي کنيم. علي: لا. باع والدي ذلک البيت الجميل والقديم، والآن نعيش في شقة صغيرة. محمد: کدام را بيشتر دوست داري؟ خانه ي قديمي يا آپارتمان را؟ محمد: أيّهما تحبُّ أکثر؟ البيت القديم أم الشقة؟ علي: من آن خانه را بسيار دوست داشتم. در حياط آن با برادرهايم بازي مي کردم. علي: أنا أحببتُ ذلک البيت کثيراً. کنتُ ألعبُ في باحته مع اخواني. محمد: برجهاي تهران خيلي مدرن وزيبا هستند. محمد: أبراج طهران حديثة جداً وجميلة. علي: درست است. اما هنوز هم خانه هاي قديمي را در کوچه ها مي تواني ببيني. علي: صحيح. لکن يمکنک أنّ تشاهد حتي الآن البيوت القديمة في الأزقة.
***********
نستمع الآن الي الحوار کاملا باللغة الفارسية.
علي: از اين بالا مي توانيم تهران را ببينيم، خيلي قشنگ است. محمد: آره. تهران خيلي بزرگ وزيبا است. علي: به نظر تو چه چيزهايي در تهران جالب هستند؟ محمد: ساختمانها وبرجهاي بلند تهران براي من خيلي جالب است. زماني که به ايران آمدم، فکر نمي کردم در تهران ساختمانهاي مدرن هم ببينيم. علي: يعني فکر مي کردي که ساختمانهاي تهران قديمي هستند؟ محمد: آره. فکر مي کردم که بيشتر خانه ها يک طبقه است وتهران شهر کوچکي است. علي: وقتي من بچه بودم در يک خانه ي بزرگ يک طبقه زندگي مي کرديم.
***********
محمد: الآن در آنجا زندگي نمي کنيد؟ علي: نه پدرم آن خانه ي زيبا وقديمي را فروخت والآن در يک آپارتمان زندگي مي کنيم. محمد: کدام را بيشتر دوست داري؟ خانه ي قديمي يا آپارتمان را؟ علي: من آن خانه را بسيار دوست داشتم. در حياط آن با برادرهايم بازي مي کردم. محمد: برجهاي تهران خيلي مدرن وزيبا هستند. علي: درست است. اما هنوز هم خانه هاي قديمي را در کوچه ها مي تواني ببيني. ...............................
المفردات: الجزء الاول
ببخشيد = عذراً چه چيزي؟ ماذا؟ ياد مي گيري = تتعلّم بودي = کنت دستور زبان = قواعد اللغة بودم = کنتُ شعر نو = الشعر الحديث آري = نعم چند نفر= کم شخص امروز = اليوم فکر مي کنم = أظنّ کلاس = درس 12 نفر = اثنا عشرشخصاً تمام شد = انتهي کجا؟ أين؟
*********
نستمع الآن الي الجزء الاول من الحوار. محمد: ببخشيد، شما الآن کلاس فارسي بودي؟ محمد: عذراً، کنتَ الآن في صف تعلّم الفارسية؟ دانشجو: آري من امروز دو کلاس فارسي دارم کلاس اول تمام شد. الطالب: نعم. لي اليوم درسان في الفارسية. وانتهي الدرس الاول. محمد: در اين کلاس چه چيزي ياد مي گيريد. محمد: ماذا تتعلّمون في هذا الدرس. دانشجو: اين کلاس دستور زبان فارسي بود. ساعت3 کلاس شعر نو دارم. الطالب: کان هذا درس قواعد اللغة الفارسية. في الساعة الثالثة يبدأ درس الشعر الحديث. محمد: در اين کلاس چند نفر هستيد؟ محمد: کم شخصاً أنتم في هذا الدرس؟ دانشجو: فکر مي کنم 12 نفر هستيم. الطالب: أظنّ أننـّا اثنا عشرشخصاً. محمد: دانشجوهاي زبان فارسي اهل کجا هستند. محمد: من أين هم طلاب اللغة الفارسية؟ دانشجو: آنها آلماني، ترک، چيني، اسپانيايي، فرانسوي، وانگليسي هستند. الطالب: هم المانيون واتراک وصينيون واسبان وفرنسيون وبريطانيون.
*********
المفردات: الجزء الثاني آشنا مي شوند = يتعرفون علاقمند = محب اگر = لو انتخاب مي کنيد = تختارون مي توانيد = تستطيعون / يمکنکم بعضي ها = البعض خوب مي دانند = يعرفون جيداً، يجيدون مي روند = يذهبون کساني که = اولئک الذين چطور؟ کيف؟ گفتگو = محادثة خواندن = قراءة
*********
والآن نستمع الي الجزء الثاني من الحوار. محمد: در اين کلاسها آيا دانشجوها با ادبيات فارسي هم آشنا مي شوند؟ محمد: في هذه الدروس، هل يتعرف الطلاب علي الادب الفارسي أيضاً؟ دانشجو: بله. البته اگر به ادبيات فارسي علاقمند باشند. الطالب: نعم، طبعاً اذا کانوا محبين للادب الفارسي. محمد: پس شما مي توانيد درسهايتان را انتخاب کنيد؟ محمد: اذن انتم تستطيعون ان تختاروا دروسکم؟ دانشجو: بله. بعضي ها فارسي خوب مي دانند. آنها مي توانند به کلاسهاي ادبيات بروند وبا سعدي، حافظ، خيام ومولوي آشنا شوند. الطالب: نعم. البعض يجيدون الفارسية. فهم يستطيعون أن يذهبوا الي دروس الأدب ويتعرفوا علي سعدي وحافظ وخيام ومولوي (جلال الدين الرومي). محمد: براي کساني که فارسي نمي دانند چطور؟ محمد: وکيف لاولئک الذين لا يجيدون الفارسية؟ دانشجو: آنها مي توانند به کلاسهاي گفتگو، دستور زبان فارسي وخواندن بروند. الطالب: اولئک يستطيعون أن يذهبوا الي درس المحادثه وقواعد اللغة الفارسية والقراءة.
*********
نستمع الي الحوار مرة اخري، لکن هذه المرة باللغة الفارسية فقط. محمد: ببخشيد، شما الآن کلاس فارسي بودي؟ دانشجو: آري من امروز دو کلاس فارسي دارم کلاس اول تمام شد. محمد: در اين کلاس چه چيزي ياد مي گيريد. دانشجو: اين کلاس دستور زبان فارسي بود. ساعت3 کلاس شعر نو دارم. محمد: در اين کلاس چند نفر هستيد؟ دانشجو: فکر مي کنم 12 نفر هستيم. محمد: دانشجوهاي زبان فارسي اهل کجا هستند. دانشجو: آنها آلماني، ترک، چيني، اسپانيايي، فرانسوي، وانگليسي هستند.
*********
محمد: در اين کلاسها آيا دانشجوها با ادبيات فارسي هم آشنا مي شوند؟ دانشجو: بله. البته اگر به ادبيات فارسي علاقمند باشند. محمد: پس شما مي توانيد درسهايتان را انتخاب کنيد؟ دانشجو: بله. بعضي ها فارسي خوب مي دانند. آنها مي توانند به کلاسهاي ادبيات بروند وبا سعدي، حافظ، خيام ومولوي آشنا شوند. محمد: براي کساني که فارسي نمي دانند چطور؟ دانشجو: آنها مي توانند به کلاسهاي گفتگو، دستور زبان فارسي وخواندن بروند. ........................
المفردات: الجزء الاول
نگاه مي کني = تنظر آينه کاري = تزيين بالمرايا به چه؟ الي ماذا؟ کوچک = صغير ديوار= جدار مي گوييم = نسمي نماز= صلاة چسباند = لصق شروع مي شود = يبدأ به هم = ببعض نگاه مي کنم = أنظر سخت = صعب آينه = مرآة هنرمند = فنـّان زيبا =رائع
********
| |
|
| |
يوكي مديرة المنتدى
عدد المساهمات : 143 نقاط : 234 تاريخ التسجيل : 22/03/2016
| موضوع: رد: اللغة الفارسية الإثنين يونيو 13, 2016 10:29 pm | |
| نستمع الآن الي الحوار الجزء الاول.
سعيد: به چه نگاه مي کني؟ الآن نماز شروع مي شود. سعيد: الي ماذا تنظر؟ الآن تبدأ الصلاة. محمد: به اين ديوار نگاه مي کنم. چه آينه هاي زيبايي! محمد: أنظر الي هذا الجدار. کم هي رائعة المرايا! سعيد: اينها آينه هاي بسيار کوچک هستند. به اين هنر، آينه کاري مي گوئيم. سعيد: هذه مرايا صغيرة جداً، وهذا الفن نسميه التزيين بالمرايا. محمد: چگونه اين آينه هاي کوچک را به هم چسبانده اند؟ خيلي کار سختي است. محمد: کيف لصقوا هذه المرايا الصغيرة ببعضها؟ انـّه عمل صعب جداً. سعيد: آري. اين کار هنرمندان ايراني است. آنها با دقت اين آينه هاي کوچک را به هم مي چسبانند. سعيد: نعم. هذا عمل الفنانين الايرانيين. فهم يلصقون هذه المرايا الصغيرة ببعضها بدقة.
********
المفردات: الجزء الثاني
مسجدها = مساجد مي پوشانند = يغطون زيارتگاه = مزار مي بينيم = نشاهد تزيين مي کنند = يزينون روشن = وضاء همين طوراست = بالضبط عجله کن = أسرع
********
الآن نستمع الي الجزء الثاني من الحوار.
محمد: آيا اين يک هنر قديمي است؟ محمد: هل هذا فن قديم؟ سعيد: بله. اين هنر قديمي ايراني ها است. آنها مسجدها وزيارتگاه ها را با آينه کاري تزيين مي کنند. سعيد: نعم. هذا فن قديم للايرانين. هم يزينون المساجد والمزارات بالمرايا. محمد: تمام ديوارها را با آينه هاي خيلي کوچک مي پوشانند؟ محمد: يغطون کل الجدران بالمرايا الصغيرة جدا؟ سعيد: آري. در خيلي از محلهاي زيارتي، آينه کاري مي بينيم. سعيد: نعم. في الکثير من المزارات، نشاهد التزيين بالمرايا. محمد: آينه کاري، فضا را خيلي روشن مي کند. محمد: التزيين بالمرايا يجعل الفضاء وضاء جداً. سعيد: همين طور است. عجله کن. نماز شروع مي شود. سعيد: بالضبط. اسرع! ستبدأ الصلاة.
********
نستمع الي الحوار لکن باللغة الفارسية فقط. سعيد: به چه نگاه مي کني؟ الآن نماز شروع مي شود. محمد: به اين ديوار نگاه مي کنم. چه آينه هاي زيبايي! سعيد: اينها آينه هاي بسيار کوچک هستند. به اين هنر، آينه کاري مي گوئيم. محمد: چگونه اين آينه هاي کوچک را به هم چسبانده اند؟ خيلي کار سختي است. سعيد: آري. اين کار هنرمندان ايراني است. آنها با دقت اين آينه هاي کوچک را به هم مي چسبانند.
********
محمد: آيا اين يک هنر قديمي است؟ سعيد: بله. اين هنر قديمي ايراني ها است. آنها مسجدها وزيارتگاه ها را با آينه کاري تزيين مي کنند. محمد: تمام ديوارها را با آينه هاي خيلي کوچک مي پوشانند؟ سعيد: آري. در خيلي از محلهاي زيارتي، آينه کاري مي بينيم. محمد: آينه کاري، فضا را خيلي روشن مي کند. سعيد: همين طور است. عجله کن. نماز شروع مي شود. ................... المفردات: الجزء الاول
ببخشيد = عذراً فروشگاه = متجر چه قدر؟ کم؟ محصول = منتوج پالتو = معطف کجا: اين کيف = محفظة البته = طبعاً دستکش = قفازات توليد مي کنند= ينتجون کفش = حذاء چند = عدة چرم = جلد مدبوغ 200 هزار تومان = مائتا الف تومان گران = غالي شهر= مدينة
********
الآن نستمع الي الحوار الجزء الأول.
محمد: ببخشيد! قيمت اين پالتو چرم چه قدر است؟ 200 هزار تومان؟ محمد: عذراً! کم هو سعر هذا المعطف الجلدي؟ مائتا ألف تومان؟ فروشنده: بله. قيمت آن 200 هزار تومان است. البائع: نعم. سعره مائتا ألف تومان. محمد: گران است. آيا اين پالتو از چرم طبيعي است؟ محمد: غالي. هل هذا المعطف من الجلد الطبيعي؟ فروشنده: بله. تمام پالتوها وکيف وکفشهاي اين فروشگاه از چرم طبيعي هستند حتي دستکشها. البائع: نعم. کل المعاطف والمحفظات والاحذية في هذا المتجر، من الجلد الطبيعي وحتي القفازات. محمد: اين چرمها محصول کجا هستند؟ محمد: هذه الجلود المدبوغة منتوج في اين؟ فروشنده: شهر مشهد. البته چند شهر ديگر ايران نيز چرم توليد مي کنند. چرم ايران خيلي خوب است. البائع: مدينة مشهد. طبعاً ينتج الجلد المدبوغ في عدة مدن ايرانية اخري. الجلد الايراني المدبوغ جيد جداً.
********
المفردات: الجزء الثاني
خوب = جيد 50 هزار= خمسون ألف بسيار= جداً قشنگ = جميل براي من = لي بفرمائيد = تفضّل سمت چپ = جهة اليسار مي خواهم = أريد مي خواهي = تريد رنگ = لون مشکي = أسود قهوه اي = بني
********
نستمع الآن الي الجزء الثاني من الحوار.
محمد: ببخشيد، قيمت اين کيف چقدر است؟ محمد: عذراً، کم سعر هذه المحفظة؟ فروشنده: 50 هزار تومان. البائع: خمسون الف تومان. محمد: بسيار قشنگ است. اما براي من گران است. محمد: جميلة جدا. لکنّه غال ٍ بالنسبة لي. فروشنده: کيف وکفشهاي ديگري هم داريم. بفرمائيد اين طرف، سمت چپ. البائع: لدينا أيضاً محفظات وأحذية اخري. تفضل هذه الجهة، جهة اليسار. محمد: اين کيف ودستکش بسيار زيبا هستند. اينها را مي خواهم. محمد: هذه المحفظة والقفازات جميلة جدا. هذه اريدها. فروشنده: بله. حتماً. رنگ مشکي مي خواهي يا قهوه اي؟ البائع: نعم. حتماً. تريد اللون الاسود أم البني؟ محمد: رنگ قهوه اي خوب است. متشکرم. محمد: اللون البني جيد. شکرا.
********
اذن نستمع الآن الي الحوار کاملاً باللغة الفارسية.
محمد: ببخشيد! قيمت اين پالتو چرم چه قدر است؟ 200 هزار تومان؟ فروشنده: بله. قيمت آن 200 هزار تومان است. محمد: گران است. آيا اين پالتو از چرم طبيعي است؟ فروشنده: بله. تمام پالتوها وکيف وکفشهاي اين فروشگاه از چرم طبيعي هستند حتي دستکشها. محمد: اين چرمها محصول کجا هستند؟ فروشنده: شهر مشهد. البته چند شهر ديگر ايران نيز چرم توليد مي کنند. چرم ايران خيلي خوب است.
********
محمد: ببخشيد، قيمت اين کيف چقدر است؟ فروشنده: 50 هزار تومان. محمد: بسيار قشنگ است. اما براي من گران است. فروشنده: کيف وکفشهاي ديگري هم داريم. بفرمائيد اين طرف، سمت چپ. محمد: اين کيف ودستکش بسيار زيبا هستند. اينها را مي خواهم. فروشنده: بله. حتماً. رنگ مشکي مي خواهي يا قهوه اي؟ محمد: رنگ قهوه اي خوب است. متشکرم . .................. المفردات: الجزء الاول
خوش آمديد=أهلاً وسهلاً کمک مي کنم=أساعد دانشجو=طالب جامعي آشنا شوم=أتعرف علي مي آيي=تأتي دوست داري=تحب آموزش=تعليم چگونه=کيف؟ کلاس=صف ويژه=خاص داريم=عندنا ياد مي گيري=تتعلّم ياد مي گيرم=أتعلم دستور زبان=قواعد اللغة گفتگو=محادثة خواندن=قراءة نوشتن=کتابة
********
نستمع الآن الي الحوار، الجزء الاول. محمد: سلام. محمد: مرحباً. خانم نوراني: سلام. خوش آمديد. مي توانم به شما کمک کنم؟ السيدة نوراني: مرحباً. اهلاً وسهلاً. يمکنني أن أساعدک؟ محمد: من دانشجوي ادبيات فارسي هستم، مي خواهم با بخش فارسي کانون آشنا شوم. محمد: أنا طالب الأدب الفارسي. أريد أن اتعرف علي القسم الفارسي في المؤسسة. خانم نوراني: آيا دوست داري به کلاس آموزش فارسي بيايي؟ السيدة نوراني: هل تحب أن تأتي الي صف تعليم الفارسية؟ محمد: کلاس فارسي چگونه است؟ محمد: کيف هو صف الفارسية؟ خانم نوراني: ما براي هر دانشجو يک کلاس ويژه داريم. تو چه چيزي مي خواهي ياد بگيري؟ السيدة نوراني: نحن عندنا صف خاص لکل طالب جامعي. أنت ماذا تريد أن تتعلم؟ محمد: مي خواهم دستور زبان فارسي، گفتگو، خواندن ونوشتن ياد بگيرم. محمد: أريد أن أتعلّم قواعد الفارسية، المحادثة والقراءة والکتابة.
********
المفردات: الجزء الثاني همه چيز=کل شيء تاليف کرده=ألـّّف خوب=جيد بيشتر از=أکثر من چهل=أربعون فرهنگ لغت=قاموس بسيار=جداً مي خرم=أشتري مي تواني بخري=يمکنک أن تشتري
********
نستمع الآن الي الجزء الثاني من الحوار. خانم نوراني: شما مي تواني در کلاسهاي فارسي همه چيز ياد بگيري. ما کتابها وکلاسهاي مختلفي داريم. السيدة نوراني: يمکنک أن تتعلم کل شيء في صف الفارسية. نحن عندنا کتب وصفوف مختلفة. محمد: اين کتابها چگونه است؟ محمد: کيف هي هذه الکتب؟ خانم نوراني: ما براي خواندن، دستور زبان وگفتگو کتابهاي مختلفي داريم. اين کتابها را کانون تأليف کرده است. السيدة نوراني: نحن عندنا کتب مختلفة للقراءة ولقواعد اللغة وللمحادثة. هذه الکتب قد ألـّفتها المؤسسة. محمد: خوب است. پس کتابهاي شما متنوع است. محمد: جيد. إذنْ کتبکم منوعة. خانم نوراني: بله. کانون زبان ايران بيشتر از 40 کتاب دارد. اين هم يک فرهنگ لغت است. السيدة نوراني: نعم. لمؤسسة ايران للغات اکثر من أربعين کتاباً. وهذا أيضاً قاموس. محمد: اين فرهنگ لغت بسيار مناسب است. مي توانم آن را بخرم؟ محمد: هذا القاموس مناسب جداً. يمکنني أن أشتريه؟ خانم نوراني: بله. کتابها وCD ها وفرهنگ لغت را مي تواني بخري. السيدة نوراني: نعم. يمکنک أن تشري الکتب والأقراص المدمجة والقاموس.
********
نعيد الحوار کاملا لکن باللغة الفارسية فقط. محمد: سلام. خانم نوراني: سلام. خوش آمديد. مي توانم به شما کمک کنم؟ محمد: من دانشجوي ادبيات فارسي هستم، مي خواهم با بخش فارسي کانون آشنا شوم. خانم نوراني: آيا دوست داري به کلاس آموزش فارسي بيايي؟ محمد: کلاس فارسي چگونه است؟ خانم نوراني: ما براي هر دانشجو يک کلاس ويژه داريم. تو چه چيزي مي خواهي ياد بگيري؟ محمد: مي خواهم دستور زبان فارسي، گفتگو، خواندن ونوشتن ياد بگيرم.
********
خانم نوراني: شما مي تواني در کلاسهاي فارسي همه چيز ياد بگيري. ما کتابها وکلاسهاي مختلفي داريم. محمد: اين کتابها چگونه است؟ خانم نوراني: ما براي خواندن، دستور زبان وگفتگو کتابهاي مختلفي داريم. اين کتابها را کانون تأليف کرده است. محمد: خوب است. پس کتابهاي شما متنوع است. خانم نوراني: بله. کانون زبان ايران بيشتر از 40 کتاب دارد. اين هم يک فرهنگ لغت است. محمد: اين فرهنگ لغت بسيار مناسب است. مي توانم آن را بخرم؟ خانم نوراني: بله. کتابها وCD ها وفرهنگ لغت را مي تواني بخري. ...............
المفردات: الجزء الاول
تا حالا=حتي الآن هوا=الجو رفته اي=ذهبتَشرجي=رَطب دريا=بحرکشاورزي=زراعة نرفته ام=لم أذهبکشاورز=مزارع همه جا=کل مکانکشاورزان=مزارعون فرق دارد=يختلفچگونه=کيف؟ جنگل =غابةبرنج=رز پنبه=قطنجنگلها=غابات مي کارند=يزرعونانبوه=کثيف فکر مي کنم=أظنُزيبا=خلّاب سر سبز=مکسو بالخضرةماهي گيري=صيد الاسماک مردم=الناس ******
و الآن نستمع الي الجزء الاول من الحوار بين علي ومحمد: علي: آيا تا حالا به ساحل درياي خزر رفته اي؟ علي: هل ذهبتَ الي شاطيء بحر خزر حتي الآن؟ محمد: نه. تا حالا به آنجا نرفته ام. محمد: لا. لم أذهبْ الي هناک حتي الآن. علي: آنجا با همه جاي ايران فرق دارد، جنگلهاي انبوه وطبيعت زيبا دارد.علي: ذلک المکان يختلف عن کل المناطق الأخري في ايران، حيث الغابات الکثيفة والطبيعة الخلابة. محمد: چه جالب! جنگلهاي انبوه؟ محمد: ما أروعه! غابات کثيفة؟ علي: بله. اما هواي آنجا شرجي است.علي: نعم. لکن الجو هناک رطب. محمد: کشاورزي در شمال ايران چگونه است؟ محمد: کيف الزراعة في شمال ايران؟ علي: در آنجا کشاورزان، برنج، چاي وپنبه مي کارند.علي: المزارعون هناک يزرعون الرز والشاي والقطن. محمد: پس آنجا کاملاً سرسبز است. مردم آنجا چه شغلهاي ديگري دارند؟ محمد: إذنْ ذلک المکان مکسو بالخضرة تماماً وما هي المهن الأخري للناس هناک؟ علي: ماهيگيري. درياي خزر جاي خوبي براي ماهيگيري است.علي: صيد الاسماک. بحر خزر مکان جيد لصيد الاسماک.
****** | |
|
| |
| اللغة الفارسية | |
|